روزي، در سرزمين نفرين شده عراق،
در فريبگاه مسعود و نيرنگستان مريم
ديوارها به سخن در خواهند آمد.
روزي ديوارها، فريادهاي مدفون را،
در هيأت پيكرهاي سوخته
ترور شدگان خسته
تن هاي پاره پاره
در هر شهر و ديار
باز پس خواهند داد.
روزي زخمها خواهند گفت، از حكايتي
كه بين آنها و رجوي گذشت.
روزي سر به نيست شدگان مقتول،
مهاجران مفقود
خواهند گفت: چه سان از زندان مهمانسراي رجوي
مظلومانه به آسمان ها پر كشيدند.
روزي آسمان، رؤياهاي خونچكان قربانيان فرقه را،
در باراني از ستاره و شبنم،
خواهد باريد.
روزي، زندانبانان رجوي ، شرمسار
در برابرآتش انتقام پرستوهاي خونين بال ،
زانو خواهند زد.
روزي شنزارهاي گرم و تفتيده عراق
براي هميشه با زنجير و زندان و تروریست وداع خواهند كرد.
آه!… از وقتي كه ديوارهاي زندان رجوی به سخن آيند و
سال ها رنج وشكنجه زندان ساز دوران را افشا كنند.
گواه باشند بر فریب و سركوب و ترورهاا
پيكرهاي سوخته و بيدادها
براي رسوايي و ننگ ابدي رجوي ها

