... برای همین من چند تا پیشنهاد برای این آرم دارم که عرض میکنم ، اولا بهتر است که ستاره آرم را از رنگ قرمز به آبی تغییر داده و کمی تعداد پره هایش را بیشتر کنیم که باب میل آمریکایی ها بشود، دایره دور را برداریم که فکر نکنند ما به فکر جهانی شدن و جهانی عمل کردن و صدور انقلاب ایدئولوژیک خواهر مریم و این چیزها هستیم و بجایش مربع بگذاریم که یعنی در حصار شما عزیزان محصوریم و نمادی باشد از اشرف . نقشه ایران را هم با نقشه عراق عوض کنیم ما که کاری با ایران نداریم و تا حالا هم تو ایران نبودیم و خبر از مردم هم نداریم حالا نقشه اش را میخواهیم چه کار ؟ مشت را هم که سلاح و داس را فشرده برداریم و بجایش مجسمه آزادی را بگذاریم که مشعل دست گرفته هم آمریکایی ها خوششان میاید هم این خانوم ...
ادامه مطلب...
... خیابانها هم که خودمان ساخته ایم فکر نکنم پول خوبی بکند چون وقتی خیابانی قرار نیست به جایی برسد حتما مشتری هم نخواهد داشت کسی یک کیلومتر خیابان صاف وسط بیابان به دردش نمیخورد ؛ این از اموال غیر منقول میماند اموال منقول که خواهر مریم گفتند دولت عراق باید اجازه بدهد آنها را با خودمان ببریم و فروشی نیست ؛ فکر میکنم چه به اروپا برویم چه به ایران؛ این نفربرهای روسی آیفا به دردمان نمیخورد ؛ همچنین اینهمه تابلو و عکس خواهر مریم و برادر مسعود و لباس رژه و این چیزهایی که داریم هم فکر نمیکنم در تهران به کارمان بیاید؛ از آنجا که خواهر مریم گفته اند که دولت جمهوری اسلامی باید به ما اجازه تظاهرات مسالمت آمیز را بدهد پس این قلماسنگ و تیرکمان و تفنگ بادیهایی که ساخته ایم را هم نباید با خود ببریم . با همه این حساب ...
ادامه مطلب...
... جناب جمهوری اسلامی از آنجا که عراق مصمم است که مارا بیرون کند. بیایید و لطف کنید شما یک قرارگاه با همین اسم اشرف و با مشخصات همین قرارگاه در وسط کویر لوت یا نمک به ما بدهید , اولا برای شما خوب است چون ما مجبوریم هر روز آنقدر کار کنیم که شب خسته شویم و شب حال فکر کردن نداشته باشیم وفکر نکنیم ,بنابراین مقدار زیادی در همان کویر برایتان درخت میکاریم و خارجمع میکنیم و از این کارها البته بدون حقوق و مزد, تازه ما که اینهمه برای برادر صدام و بوش و اوباما خبر برده ایم و جاسوسی کرده ایم حالا ...
ادامه مطلب...
عجیب اینجا بود که عده ای سالم و قبراق بدون اینکه سنگی بخورند غرق در خون می شدند! به دقت که نگاه کردیم در یک دست بعضی از مجاهدین سطل رنگ بود و در دست دیگر ملاقه ای که به محض اینکه از پشت سر به خواهران و برادران مجاهدشان می رسیدند، ملاقه ای رنگ روی سرشان می ریختند و نفر تیم عملیاتی آنچنان لگدی به کمر سوژه ی بدبخت می زد که چند متر آنطرف می افتاد و عده ای با شیون زاری دور او را می گرفتند...
ادامه مطلب...